عـاقبت ایـن قلب شـکیـبـا شـکست
وای چه ها دید! چه ها ! تا شکست
در پـی آن بـود صـبـوری کنـد
خم شد وخم شد،خم وخم،تا شکست
سـرخـوش از عـاشق شدنی ناگهان
گـر چـه نشـد بـاورش امـّا شکست....
آن شـب پر دلـهـره ، یـادش بخیر
مُهـرِ سکـوتی کـه بـه نجوا شکست
نـامـۀ پـیـچـیـده بـه سنگـی زد و
شـیشـۀ گلـخـانـه شـان را شـکست
بـاور آن شـور چـه خوشرنگ بود
حیف ! کـه آرامـش رویـا شکست
مـوقـع بـازی نـکـنـد وا دهــد
رو نشـود دست دلش بـا شکست
دل نگـران بـود نـبـازد ، ولــی
زودتـر از بـازی فــردا شـکـست
گفت : " بیا یارکشی کن حریف!"
این چه خطابیست؟ همانجا شکست
مـست زِ نـزدیــکی بـا هـر قدم
حیف که در اوج تـمـنـّا شکست
یک قدم دیگر و "گردو" که گفت
زود سـرش را زد و بـا پـا شکست
بـعـد دوان رفت ، ولـی زیـر پـاش
شـاخـه گلـی ساکت و تنهـا شکست
رفـت ، ولـی عـیـن خیـالش نـبـود
بغـض کسـی روی چمنـهـا شکست
صخـره نفهـمیـد کـه مـوج غـرور
خـم شد و در سـینـۀ دریـا شـکست
بـا دو تـلنـگـر بـه همیـن سـادگی
جـای هـمـه مـردم دنـیـا شـکست
در نـظـر بنـدۀ عـاشـق دگـر
آن بـت بـی مـثـل ، خـدایا شکست
زود از آن خـواب بلـوریـن گذشت
رد کـه شـد از شـوق تماشـا شکست
غرق شکستن شـد و صـد رنگ شد
نـور کـه شـد ایـن همه زیبا شکست..